لوری بچه (ب چْ چَ / چِ / بَ چَ / چِ) لوری زاده. فرزند لولی: آمد خبر تو که به کاشان و خسیکت لوری بچه ای دوست گرفتی و شدی زار. سوزنی ادامه... لوری زاده. فرزند لولی: آمد خبر تو که به کاشان و خسیکت لوری بچه ای دوست گرفتی و شدی زار. سوزنی لغت نامه دهخدا
لوری بچه فرزند لوری لولی زاده: آمد خبر تو که به کاشان و خسیکت لوری بچه ای دوست گرفتی و شدی زار. (سوزنی لغ) ادامه... فرزند لوری لولی زاده: آمد خبر تو که به کاشان و خسیکت لوری بچه ای دوست گرفتی و شدی زار. (سوزنی لغ) فرهنگ لغت هوشیار